gallery image

Friday, 24 May 2024

سقوط بالگرد حامل رئیسی و همراهانش

یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 بعد از افتتاح سد قیز قلعه سی رئیسی و هیئت همراه با سه بالگرد" هلی کوپتر" راهی تبریز می شوند.  هلی کوپتر حامل رئیسی و همراهان وی در نزدیکی روستای اوزی" ورزقان" در آذربایجان شرقی بر اثر بدی آب و هوا  و کوهستانی بودن منطقه پرواز، سقوط و همه 9 سرنشین آن کشته می شوند. انتشار نخستین گزارش هیئت عالی بررسی ابعاد و علل سانحه بالگرد" 3 خرداد" بیش از پیش علت سقوط هلی کوپتر را در هاله ای از ابهام قرار داد. ابهاماتی همچون، گزارش های متناقض و گمراه کننده، درخواست کمک از آمریکا، تقاضای ارسال پهباد از ترکیه برای کشف محل سقوط، موضعگیری عجولانه  محمد جواد ظریف، آشکار شدن فرسودگی ناوگان هوائی و عدم جایگزینی آن با ناوگان هوائی مدرن و قابل اعتماد، عدم مدیریت صحیح پرواز و هماهنگی بین هلیکوپترها،" همگی قابل تعمق و بررسی است.

از این ها که بگذریم مرگ ابراهیم رئیسی خاطرات بسیار دردآوری را در جلوی چشمانم زنده کرد. تابستان سال 1367 که با فتوای خمینی هزاران زندانی سیاسی-عقیدتی که در حال گذراندن حکم زندان بودند و حتا تعداد زیادی که از زندانها رها شده و به زندگی معمول مشغول بودند، به زندانها فراخوانده شدند و توسط کمیته مرگ که رئیسی یکی از اعضای اصلی آن بود، بطور دسته جمعی به جوخه های اعدام سپرده شدند. اینها جوانان و روشنفکرانی بودند آینده ساز، از درون طبقه کارگر و سایر زحمتکشان که خواستار نظامی بر اساس آزادی، برابری و عدالت اجتماعی. بیشتر این زندانیان به اتهام داشتن  و خواندن نشریات و یا شرکت در اعتراضات کارگری و اعتراضات مدنی به احکام زندان محکوم و زندانی شده بودند. کمیته های مرگ هزاران جوان، آزادیخواه، برابری و عدالت طلب را بعد از محاکمه سرپائی چند دقیقه ای، بیرحمانه قتل و عام کردند و بسیاری از آنان را در گورهای دسته جمعی مدفون ساخته و خاورانها بنا کردند. بسیاری از مادران و خانوادها و فرزندان آنان اجازه نیافتند به جسد عزیزانشان دسترسی و حتا نیروهای امنیتی با تهدید و ارعاب از اجرای مراسم سوگواری آنان جلوگیری کردند.  

هیات مرگ از زندان گوهردشت شروع به قتل و عام زندانیان کرده بود. از شنیدن کشتار در زندان گوهردشت، زندانیان اوین مبهوت از عملکرد جنایتکارانه ضد بشری هیات مرگ در انتظار اجرای حکم فتوای خمینی بودند، تا اینکه ما را از سالن 6 آسایشگاه  به زندان 325 منتقل و با تعدادی از زندانیان گوهردشت در یک بند قرار گرفتیم. بعد از شنیدن وقایع از  زبان آنان تمامی شک و تردیدها بکلی تبدیل به یقین شد. آنها از ترکیب هیات مرگ و فتوای خمینی می گفتند. نیری " حاکم شرع" و اشراقی" دادستان تهران" را می شناختم اما اسم ابراهیم رئیسی"معاون دادستان کل تهران" برایم تازه گی داشت. جلسات مختلفی بین زندانیان برای بحث و بررسی و چگونگی برخورد با سوالات هیات مرگ تشکیل می شد. روزگار غریبی بود. تعدادی بر این نظر بودند که باید از عقاید مارکسیستی" سوسیالیستی" دفاع کرد. برخی بر این نظر بودند که هر کس می تواند با توجه به شرایط پرونده قبلی و دوران زندان با هیات مرگ روبرو شود و دیگر نظرات. خلاصه بحثهای صمیمی و رفیقانه بین زندانیان  همه فضای بند را در برگرفته بود. از یک طرف بخاطر از دست دادن دوستان و رفقای مبارز و آگاه و دست داشتنی ماتم می گرفتم و از طرف دیگر بر واقعیت ضد انسانی و ضد کارگری حکومت اسلامی که با پوست و گوشت و استخوان خود لمس کرده بودم، دیگر شکی برایم نمی گذاشت. روز و شب تعدادی را به راه بی بازگشت فرا می خواندند. تا اینکه نوبتم شد و مرا به اتاق مرگ بردند. نیری و اشراقی برایم شناخته شده بودند، با مشخصاتی که زندانیان گوهردشت از رئیسی داده بودند، او در جلوی چشمانم ظاهر شد. نیری در مورد اتهامم پرسید. گفتم:" فعالیت شورائی داشتم و هرگز عضو تشکیلاتی نبودم." گفت" نماز می خوانی؟ گفتم نه. رئیسی پا پیش گذاشت و پرسید:" پدرت مسلمان است و نماز می خواند؟ گفتم:" پدرم فوت کرده و نمی دانم مسلمان بود یا نه و هرگز ندیدم که او نماز بخواند." بعد گفت:" نماز خواهی خواند؟ جوابی به این سوال ندادم. اشراقی بازوی مرا گرفت و رو به رئیسی کرد و گفت حاج آقا، نماز خواهد خواند و مرا به نگهبانان سپرد و گفت ببریدش. بنابه تعریفی که زندانیان کرده بودند خود را برای شلاق خوردن آماده کرده بودم اما چنین نشد. مرا به بند برگرداندند و بعد از چند روز همراه با یکی از دوستان زندانی به سلول انفرادی بردند و گفتند منتظر اعدام باشید. کل داستان را در نوشته های قبلی به تفسیر شرح داده ام. در اینجا تنها خواستم نقش رئیسی را در کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی- عقیدتی در تابستان سال 67 را که خود شاهد بودم یاد آور شوم.  

تاثیر کشته شدن رئیسی بعنوان رئیس جمهور در ساختار تشکیلاتی و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی:

جمهوری" سرمایه داری" اسلامی" دلالان و رانتخواران" رژیمی است توتالیتر و قائم به ولی فقیه که تمامی ارگانها و نهادهای حکومتی توسط حکومت سایه متمرکز در" بیت رهبری" اداره می شوند. این حکومت دو بازوی ثابت و تعیین کننده  دارد . انتخاب اعضای این نهادها بر مبنای ایدئولوژی" اسلام" و اعتقاد عملی به ولایت فقیه است. فرماندهان، روسا و مسئولین این نهادها و ارگانها کاملن انتصابی و تحت فرمان مستقیم ولی فقیه قرار دارند. بنابراین کشته شدن رئیس جمهور هیچ تاثیری در ساختار و عملکرد این دو بازو ندارد.

1 – بازوی ایدئولوژیک:  نهادها، مراکز و ارگانهای مذهبی با مسئولیت روحانیت" بخصوص شیعه" که وظیفه تبلیغ و ترویج ایدئولوژی حکومت و تدوین قوانین و احکام شرعی را بعهده دارند.

2 – بازوی نظامی، قضائی و امنیتی: شامل قوه قضائیه، سپاه پاسداران، بسیج، ارتش و نیروهای نظامی، انتظامی و امنیتی" ساواما" که وظیفه آنان تامین امنیت و حفظ  نظام ولایت فقیه، سرکوب هرگونه اعتراضات سیاسی، اجتماعی، مدنی، فرهنگی و... و کنترل نارضایتی های اجتماعی .

در کنار دو بازوی ثابت، تشکیلات دیگری بنام قوه مجریه" دولت" قرار دارد که برای انتخاب رئیس آن از روش دوگانه استفاده می شود. در اصل انتصابیست ولی برای برسمیت شناخته شدن احتیاج به رای مردم از طریق انتخابات دارد.  

کشته شدن رئیسی چه عواقبی برای رژیم دارد.

با توجه به بحران اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی و نهادینه شدن فساد، رانتخواری و رشوه خواری در میان حاکمان و نهادی حکومتی، جامعه کاملن از هم پاشیده و مردم بسرعت از حکومت فاصله می گیرند. هر چند رژیم توانست با سازماندهی مراسم عزاداری و راهپیمائیها افراد قابل توجهی را جمع آوری و باندهای حکومتی را به هم نزدیک و زمینه شرکت در انتخابات پیش رو را فراهم کند. اما برخلاف انتظار رژیم با افشای بیشر واقعیت حادثه سقوط هبلیکوپتر در آینده ای نه چندان دور، رشته ها پنبه و به چالش جدیدی برای رژیم تبدیل خواهد شد. با توجه به تداوم گسترش اعتراضات کارگران، معلمان، زنان، بازنشستگان و نارضایتی عمومی، عدم استقبال مردم از انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، رژیم با چالش جدی در عرصه داخلی و منطقه ای روبرو و ناآرامی ها و شورش های اجتماعی گسترش پیدا خواهند کرد.  

 

No comments:

Post a Comment