gallery image

Saturday 6 June 2020

شکنجه تا دم مرگ, در احکام شرعی" جمهوری اسلامی": بخش چهارم

قسمت چهارم: شکنجه های روحی
جمهوری اسلامی تنها حکومتیست در جهان, که توانسته بنام تعزیرات حکومتی" اسلامی" برگرفته از روایات و احادیث اسلامی بجا مانده از احکام قرون وسطائی از قبیل" شلاق, قطع عضو,  تجاوز, هتک حرمت و  شکنجه های روحی و روانی"  را بصورت قانون درآورد. "شکنجه" را با نام" تعزیرات" لباس مقدس پوشانده و توسط ولایت فقیه, مراجع تقلید و روحانیت شیعه در داخل ایران اجرا و در محافل بین المللی توسط نمایندگانی با یقه های آخوندی و ته ریشهای آنکارد شده توجیه کند.
جمهوری اسلامی تعزیرات اسلامی را بمثابه اهرم" سرکوب اعتراضات مردمی و ایجاد رعب و وحشت عمومی" مورد استفاده قرارداده, تا فعالان کارگری, سیاسی و اجتماعی و عقیدتی را زیر شکنجه وادار به سکوت نماید و با تحمیل مصاحبه دیکته شده بر فعالان سیاسی, اجتماعی و عقیدتی آنانرا به تسلیم وادارد. هر چند غیر واقعی و ظالمانه بودن مصاحبه ها برای همگان آشکار شده است, با این وجود اثرات مخرب روانی آن بجا می ماند. نمونه های ظالمانه اخیر آنرا بر فعالان کارگری و مدنی از جمله نماینده کارگران هفت نپه " اسماعیل بخشی" و مدافع حقوق کارگران" سپیده قلیان " می توان  مشاهده کرد. سپیده قلیان  با انتشار ویدئوئی توطئه رژیم را  برملا ساخت.  در ویدئوی پخش شده, شدت فشار روحی و روانی را در سپیده قلیان بوضوح می توان دید, تا آنجا که وی با وجود خطرات جدی, با شهامت تمام دست به انتشار آن زد.
تاریخچه جنایات ضدبشری جمهوری اسلامی ابعاد مخلتفی دارد از شکنجه و پرونده سازی و مصاحبه ها گرفته تا جنایت ضد بشری" کشتار دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال 67". بحق می توان تجمیل این نوع مصاحبه ها و پرونده سازیها را در زمره شکنجه های روحی و روانی گذاشت که بطور مستقیم موجب" ناراحتی های روانی" فرد مصاحبه کننده شده وهم افراد جامعه را بطور مستقیم یا غیر مستقیم درگیر می کند. در قسمتهای قبلی راجع به شکنجه های جسمی و روحی, گاها التقاط آن دو پرداخته ام, در این قسمت می خواهم به شکنجه های روانی و اثرات آن در فرد و اجتماع مطالبی طرح کنم.  
الف – شکنجه روحی " فردی":
شکنجه های روحی از ابتدای دستگیری شروع و در طول دوران بازجوئی و محکومیت رواج دارد. فرد بازداشت شده از همان ابتدا تمامی ارتباطاتش با بیرون قطع و فرد در خلا مطلق نگه داشته می شود. رژیم با انتشار اخبار و اطلاعات مخرب, بازداشت شده را در شرایطی قرار می دهد که تنها به مرگ, یا تسلیم فکر کند. با قطع ارتباط با خانواده, خانواده نیز به فاز شکنجه روحی وارد می شود. وقتیکه زندانبان از شکست زندانی عاجز می شود, از احساسات پاک خانواده ها استفاده و سعی میکند با توسل به ترس و حشت ایجاد شده در خانواده ها زندانی را در موقعیت دشواری قرار دهد. خانواده در چنین وضعیتی, تنها در آرزوی نجات عزیزش است, در صورت گرفتار شدن در توطئه و ریاکاری زندانبان, به نصجت زندانی پرداخته و چه بسا خواستار همکاری وی با بازجوها می شود. بودند زندانیانی که در مقابله شکنجه های قرون وسطائی مقاومت نشان داده و در برابر احساسات عاطفی دچار تزلزل شده و با پذیرش" مصاحبه" یا" همکاری" خود و خانواده گرفتار ناراحتی های روحی و روانی شدند.
ب - شکنجه های روحی دسته جمعی" عمومی":
شاید شکنجه روحی جمعی برای بسیاری عجیب بنظر آید, ولی واقعیتیست انکار ناپذیر در حکومت جمهوری اسلامی. در این مورد تنها فرد زندانی شکنجه روحی نمیشود, بلکه جامعه نیز خواسته یا ناخواسته گرفتار می شود. اهداف چنین شکنجه, تثبیت ترس و وحشت در جامعه و بی اعتمادی به مبارزه برای زندگی بهتر است.جمهوری اسلامی بعد از پذیرش قطعنامه متارکه جنگ در 27 تیرماه 67 و عملیات مرداد 67 مجاهدین, در میان زندانیان و آزدشدگان و خانوادههای آنان شوک روانی وحشت و ترس ایجاد کرد. شکنجه روحی دسته جمعی زندانیان با اعلان "ما زندانها را می خواهیم تخلیه کنیم و اگر خمینی یکطوریش بشود همه را اعدام خواهیم کرد و به افکار جهان هم هیچکونه اهمیتی نمی دهیم آنها دنبال معامله هستند و ما زبان آنها را خوب می دانیم. "  شروع و از طریق نمازهای جمعه و رسانه های جمهوری اسلامی سراسر جامعه را در بر گرفت.
همزمان با تبلیغات کور رژیم تمامی ارتباطات زندانیان قطع شد و بی خبری مطلق به فضای زندان حاکم شد. حدا سازی زندانیان شروع ودادگاههای کشتار جمعی سازماندهی شد. مرا همراه تعدادی به بند 325 زندان اوین بردند. خانواده ها در بیرون و زندانیان در درون نگران و مضطرب بودند. مدتی بعد, تعدادی از گوهر دشت به زندان اوین آورده شدند هیجان روحی در بین زندانیان شدت گرفت. بحثهای جدی در گرفت با این حال همه در انتظار اتفاقات وحشتناکی بودند. خبرها حاکی از کشتار دسته جمعی و تشکیل دادگاه مرگ بود. در چنین حالتی فشار روانی جمعی حاکم شد. زندانیان سعی میکردند فشار روانی را کنترل کنند و در انتظار بمانند. نه اعتصابی بود و نه اعتراضی. کسی براستی نمی دانست چه باید بکند. کسی را که صدا میکردند دیگر بر نمی گشت. جز آخرین نفرات مرا هم به دادگاه لحظه ای بردند و با تعدادی به بند برای انتظار اعدام بردند.  
مدتی بعد, چند نفری صدا کردند و به آنها گفتند:" به آنهائیکه در گردهمائی در جلو سازمان ملل و مراسم 22 بهمن شرکت کنند شانس دیگری داده می شود." زندانیانی که سکوت جامعه و کشتار در زندانها را جدی گرفته بودند, با وجود بی اعتمادی آمادگی خود را برای شرکت در گردهمائی اعلام داشتند. روز موعود زندانبانان آمدند و تعدادی را برای راهپیمائی بردند. من به همراه تعداد انگشت شمار به سلولهای انفرادی برده شدیم. در سلول روز و شب برایم معنی نداشت هر وقتی کنار سلول صدائی می شنیدم خود را برای اعدام آماده می کردم. چند ماه بدین منوال گذشت. روزی  درب سلول باز شد و رئیس زندان گفت: " ما با مخالف کاری نداریم, بیا مصاحبه کن و از زندان آزاد شو." جوابم" نه" بود. او گفت:" پس خودت را برای مرگ آماده کن."  بعد از رفتن او, من ماندم و رویاهایم. چند روز بعد آمدند وگفتند:" لباسهایت را جمع کن و بیا بیرون."  منتظر چنین لحظه ای بودم. بدون معطلی خود را آماده و با رویاهایم وداع کردم. در این لحظه مرگ مرا تسکین می داد. بعد از چند لحظه مرا در صف نشاندند.
یکی از زندانیان گفت:" می خواهند ما را آزاد کنند." باورش برایم مشکل بود. ما را دراتاقی جمع کردن و برگه ای دادند. یکی از زندانبانان گفت:"  ما ولتان می کنیم, اگر دوباره بگیریم دیگر زندانی نیست و درجا خواهیم کشت." در ناباوری, در برگه اسم و مشخصاتم را نوشتم. تا از در زندان پایم را بیرونم نکذاشتم, باور نمی کردم که به پیش خانواده ام برمیگردم.
این دوران یک شکنجه واقعی وحشتناک روحی جمعی بود و تنها فکری که همانند دیگر زندانیان سیاسی  در سرم بود خاتمه زندگی و خلاصی از شکنجه روانی بود. با این حال, احساس می کردم که خانواده ام در فشارهای شدید روانی قرار دارد. در اولین برخورد متوجه شدم که شکنجه های روحی روانی بسیار شدیدتری از من تحمل کرده اند. در خرداد ماه و چند روز فبل از مرگ خمینی آزاد شدم. لحظات اولیه خوشحالی, دیری نپائید. برخورد مهربانه مردم و توام با ترحم مرا راضی نمی کرد. بخصوص رفتار کسانی که مرا نمی شناختند و یا عزیزانی را در این کشتار از دست داده بودند مرا عذاب می داد و ناراحتی را در چهره هایشان می دیدم. رژیم جمهوری اسلامی چنان تبلیغات کسترده ای انجام داده بود که بسیاری از مردم بخصوص برخی از خانوادههای شهدا, آزاد شدگان را خائنان و تسلیم شدگانی می دانستند که لکه ننگ جامعه هستند. همین عوامل فشار روانی شدیدی در من ایجاد کرد. به این دلیل خودم را به مراکز امنیتی معرفی نمی کردم و حاضر بودم که به زندان برگردم, هرچند چنین اتفاقی نیافتاد.
علت طرح شکنجه روحی عمومی, هرچند ناخوش آیند است, بنظرم لازم و ضروریست. شکنجه روحی و جسمی قربانیان خود را تنها از بین افراد زندانی انتخاب نمی کند بلکه تمامی جامعه را آلوده می کند. بنابراین جامعه نیز مسئول است و باید با آگاهی و مبارزه جلوی چنین فجایعی را بگیرد و اجازه ندهد حاکمان به شکنجه دست یازند. جوامعی ای که شکنجه در آن رواج پیدا کند جز فقر و فلاکت نسیب آن جامعه نمی کند. جامعه نوین و پویا وظیفه دارد در مقابل هر  نوع شکنجه ایستادگی و عاملان آنرا به محاکمه کشیده و محکوم کند.

No comments:

Post a Comment