gallery image

Sunday 8 January 2023

اعتراف اجباری" زیر شکنجه" مبنای قضاوت در سیستم قضائی جمهوری اسلامی

دم دمای انقلاب بهمن 1357 بود. پدرم گفت:" مواظب آخوندها باشید. آنها بسیار حیله گر و بی رحمند و اگر به قدرت برسند اولین کسانی که قربانی خواهند شد شماها هستید و بعد دمار از روزگار مردم در می آورد."  در جواب،گفتم:" زمان تغییر کرده و گول زدن مردم در این شرایط بسیار مشکل است." او در جواب گفت:" شماها ناپخته هستید و تاریخ را بدقت نخوانده و قوانین و احکام اسلام را نمی شناسید. آنها بدون حکومت اسلامی  فتوا صادر کردند و افراد آگاه را از میان برداشتند تا چه رسد به وقتی که حکومت در دست آنها باشد. همین خمینی را یک شبه به ماه بردند و دارند از خمینی بت میسازند، در صورتیکه گذشته خمینی و اطرافیانش بسیار روشن و از دشمنان شماره یک کارگران، کشاورزان و زنان هستند." زمانی از زمامداری خمینی نگذشته بود که با صدور فتواهای کتبی و شفاهی" ارتداد و محاربه و..." به قتل و عام مخالفین، روشنفکران، آزادیخواهان و برابری طلبان بنام تجزیه طلب، کفار، منافق و محارب پرداختند. جمهوری اسلامی چنان ترس، وحشت و خرافات را در جامعه حاکم کرد که مردم مدتها جرات اعتراض به کشتار وحشیانه فرزندانشان پیدا نکردند.

لازم دانستم به چند تجربه و شنیده های شخصی از قضاوت اسلامی اشاره کنم.

1 - در سال 1362 بعنوان نماینده شورای کارگران کارخانه بدلیل شرکت در اعتصاب دستگیر و روانه بازداشتگاه سپاه پاسداران شدم. وقتی حاکم شرع صدیقی" امام جمعه کنونی تهران" مرا محاکمه می کرد در عالم سادگی و شور انقلابی به حاکم شرع گفتم:" چرا دستگیرم کرده و محاکمه می کنید؟ من یکی از نمایندگان شورای کارگران کارخانه هستم و  ما کارگران در مقابل اخراج و سایر حقوق و مزایا دست به اعتصاب زدیم. وی در جواب گفت:" درسته که کارگران جز مستضعفین هستند ولی صاحب کارخانه هست که حق و حقوق آنها را تعیین می کند و تو حق نداری دخالت کنی و کارخانه را به آشوب بکشی." بعد از اتمام دادگاه، حرفهای پدرم جلوی چشمهایم ظاهر شد و فهمیدم که اصل قضاوت در اسلام بر دفاع از مالک و صاحب سرمایه" استوار است و کارگران حق شکایت و اعتراض در حکومت اسلامی ندارند.

2 - تجربه دیگر مربوط به سال 1364 می شود که بدون هیچ سوال و پاسخی دستگیر و بعد از شکنجه های فراوان در بازداشتگاه کمیته مشترک به زندان اوین منتقل شدم. راوبندی یکی از حاکمان شرع" اوین" در مقابل اعتراضم به شکنجه های وحشیانه دوران بازجوئی، گفت:" ما شکنجه نداریم با اینحال بررسی می کنم که خارج از دستورات من عملی انجام نداده باشند. او بلافاصله گفت، تو مقاومت می کردی و می گفتی من اعتقاد به فعالیت شورائی دارم و با هیچ سازمان و گروهی ارتباط ندارم. من هم حکم دادم تا برای اطمینان ترا  بیشتر بازجوئی کنند. تا اینکه قدرت اله ارجمندی مسئول تشکیلات تهران" فدائیان خلق اقلیت" حرفهای ترا تائید و گفت ما او را درست نمی شناسیم و ارتباطی با تشکیلات ما ندارد." با طرح این موضوع می خواستم ثابت کنم که سیستم قضاوت در جمهوری اسلامی از اولین مرحله بازجوئی، با صدور حکم شکنجه" حاکم شرع" شروع و  با اجرای شکنجه توسط بازجوها ادامه پیدا می کند. بازجوها برای تخلیه اطلاعات و گرفتن اعتراف" داوطلبانه یا اجباری" اختیار تام دارند تا زندانی را تا دم مرگ شکنجه کنند. بعد از اتمام مرحله بازجوئی ، حاکم شرع برای بار دوم جهت صدور و ابلاغ حکم، با زندانی" بدون چشم بند" روبرو می شود.

زمانیکه در بند 6 زندان اوین دوران حکم زندان را می گذراندم، شرح و حال زیادی از زندانیان شنیدم. زندانیانی بودند که فقط نشریه خوانده، یا یک نسخه اعلامیه همراه داشتند و یا اتفاقی دستگیر شده بودند، بازجوها وظیفه داشتند که این زندانیان را از راه شکنجه های قرون وسطائی و یا تطمیع مجبور به اعتراف اجباری، مصاحبه و یا نوشتن انزجار نامه کنند.

1 - یکی از هم بندی هایم بنام" حمید رضا" تعریف کرد و گفت:" خانواده ام از من خواسته اند که برای آزادی از زندان مصاحبه بدهم. ما آشنایان گردن کلفتی در دادستانی و شورای عالی قضائی داریم، خانواده ام با مراجعه به آنها و درخواست عفو ، آنها قول داده اند که اگر مصاحبه را بپذیره ما هم در حکمش تخفیف می دهیم و بعد آزادش می کنیم." بهش گفتم:" آیا فکر نمی کنی با مصاحبه می خواهند پرونده را تکمیل و ترا اعدام کنند؟" بعد از کلی شک و تردید و کلنجار با خانواده، بالاخره مصاحبه را پذیرفت و بعد از مصاحبه، اعدام شد و قولی که حکومت به خانواده اش داده بودند با تحویل جنازه وی عملی کردند.

2 – یکی از زندانی های" اهل ورامین" که در مدرسه دستگیر شده بود و در اثر شکنجه تعادل روانی خود را از دست داده بود، تعریف کرد و گفت:" مرا در مدرسه بخاطر همراه داشتن یک نشریه مجاهد دستگیر کردند. هر چی گفتم نشریه را پیدا کردم، قبول نکردند. گفتند چند نفر را ترور کردی؟ من هم زیر شکنجه ها طاقت نیاوردم و گفتم من یک نفر را ترور کردم. آنها همانطور که به شکنجه ادامه می دادند، گفتند، تو دروغ می گوئی، تو افراد زیادی را ترور کردی، تا اینکه ترور 50 نفر را قبول کردم. آنها محل دفن را از من پرسیدند. من هم آدرس باغی را دادم. آنها باغ را گشتند ولی جسدی پیدا نشد، چون تروری در کار نبود. تا بالاخره با پی گیری خانواده ام و بعد از دیوانه شدنم، بازجوها دست از سرم برداشتند."  

داستانهائی از سرگذشت شکنجه زندانیان سیاسی، دربرخی از نوشته هایم بدانها اشاره کرده ام. سالهای 60 تا 64 اوج اعتراف گیری و تواب و نادم سازی در زیر شکنجه های قرون وسطائی در زندانهای جمهوری اسلامی است. دستگاه قضائی و امنیتی رژیم با تنظیم اعترافات اجباری، انزجار نامه و مصاحبه های تلویزیونی، هزاران زندانی سیاسی و عقیدتی را به کام مرگ فرستاد. قتل و عام دسته جمعی زندانیان سیاسی سال 67 با فتوای خمینی در سایه بی خبری خانواده ها و افکار عمومی، چنان ترس و وحشت در جامعه حاکم شد که مدتها سکوتی مرگبار، جامعه را در خود فرو برد.

حال کارگران و زحمتکشان شهر و روستا با  کوله باری از تجربه هر چند بسیار تلخ و دردناک دریافته اند که سکوت در مقابل جنایات چنین رژیمی مساوی با مرگ و نابودیست. مردم دیگر به جمهوری اسلامی اجازه نخواهند داد تا با توسل به قوانین ارتجاعی همچون" قانون اساسی جمهوری اسلامی" و احکام شرعی، به کشتار و غارت ادامه دهد.  

با توجه به جنبش عمومی علیه جنایات ضد بشری جمهوری اسلامی، جامعه در مسیر دگرگونی عمیق قرار گرفته است، ترس و وحشت و ضعف جایگاه خود را تغییر و گریبان کلیت رژیم را در بر گرفته است. با وجود سراشیبی سقوط، جمهوری سرمایه داری اسلامی" دلال و رانتخوار" قصد ندارد از جنایات و وحشیگری های خود دست بردارد. هر روز مردم آگاه و جوانان" دختر و پسر" انقلابی و کودکان خردسال را دستگیر و در خانه های مخفی" نیروهای امنیتی و سپاه پاسداران" شکنجه و بعد از کشتن، جسد آنان را در خیابان و بیابان رها و یا به رودخانه و سدها می اندازد. اعدام عجولانه "محمد مهدی کرمی" و" محمد حسینی"  ترس و وحشت رژیم را از  کارگران و اقشار زحمتکش آگاه و مبارز به اثبات رساند. جمهوری اسلامی باید بداند که خون این جوانان بی پاسخ نخواهد ماند.

چه باید کرد!

ترس و وحشت سراپای جمهوری اسلامی را در برگرفته و ریزش نیروهای سرکوبگر در تمامی سطوح شدت گرفته و رژیم توان راه اندازی کشتارهای دسته جمعی و جلوگیری از گسترش جنبش عمومی را از دست داده است. این علائم را می توان در گسترش اعتراضات و همدلی مردم با خانواده های جانباختگان و شرکت در خاکسپاری و مراسم جانباختگان اخیر بوضوح دید. کمیته های محلی و مراکز آموزشی توسط جوانان انقلابی یکی پس از دیگری اعلام موجودیت می کنند. این کمیته های می توانند با سازماندهی تجمعات اعتراضی در حمایت از آزادی کلیه زندانیان سیاسی و دستگیرشدگان اعتراضات اخیر و لغو اعدام، رژیم را مجبور به عقب نشینی سازند. کارگران، دانش آموزان، دانشجویان، معلمان با راه اندازی اعتصابات در محل کار ، مراکز آموزشی و همچنین با سازماندهی اعتراضات خیابانی، نیروهای سرکوبگر را خسته و مجبور به ترک شهرها و روستاها کنند.

در آخر لازم است به چند نکته اشاره کنم:

1 – اعلام همبستگی با خانواده های زندانیان، و شرکت فعال در تجمع اعتراضی آنان.

2 – انتشار هر چه سریعتر مشخصات کامل زندانی، زمان و نحوه دستگیری.  

3 – شرکت هر چه وسیعتر در مراسم خاکسپاری و مراسم بزرگداشت جانباختگان.

4 – سازماندهی اعتراضات برای لغو احکام اعدام، شکنجه و اعتراف اجباری.

5 – خواستار آزادی تمامی زندانیان سیاسی و دستگیرشدگان اعتراضات اخیر.

6 – برگزاری تجمعات اعتراضی برای لغو اعدام به هر بهانه و هرشکلی.

7 – شناسائی مکان ها و خانه های مخفی نیروهای سرکوبگر و افشای آنان.

8 – ایجاد مانع و جلوگیری از دستگیری معترضین توسط نیروهای رژیم. 

 

No comments:

Post a Comment